چرا ترامپ نمیتواند نتانیاهو را مهار کند؟ تحلیل روابط مبهم آمریکا و اسرائیل
اظهارات اخیر جیدی ونس، معاون اول رئیسجمهور آمریکا، در سفر به اسرائیل، بار دیگر ماهیت پیچیده و گاه مبهم روابط میان واشنگتن و تلآویو را در کانون توجه قرار داد. ونس ضمن انتقاد از رأی کنست برای الحاق کرانه باختری، بر شراکت استراتژیک دو کشور تأکید کرد و روایتهای دوجانبه مبنی بر «طفیلی» بودن را رد نمود. این سخنان که در فرودگاه بنگوریون بیان شد، نه تنها تنشهای داخلی اسرائیل را برجسته ساخت، بلکه اندیشمندان را به یاد مناظرات دیرینه در خصوص ماهیت این اتحاد انداخت.
دیدگاههای متفاوتی در خصوص نقش اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد. چپگرایانی چون نوام چامسکی و نورمن فینکلستین، اسرائیل را ابزاری در دست آمریکا برای پیشبرد اهداف نواستعماری در خاورمیانه میدانند. در مقابل، واقعگرایانی مانند جان میرشایمر و استیون والت، لابی اسرائیل را عاملی برای تحمیل هزینههای اضافی بر سیاست آمریکا قلمداد میکنند.
مفهوم «سگ هار» برای توصیف اسرائیل به عنوان ابزار تهاجمی آمریکا، ریشه در نظریات واقعگرایی کلاسیک و تئوری وابستگی دارد. هانس مورگنتا در کتاب «سیاست میان ملتها»، واقعگرایی را به مثابه تعقیب منافع ملی از طریق متحدان ضعیفتر برای حفظ هژمونی قدرتهای بزرگ تعریف میکند. همچنین، تئوری وابستگی، که توسط عمادولایکاردوسو در سال ۱۹۷۹ مطرح شد، استدلال میکند که کشورهای پیرامونی (مانند اسرائیل) به کشورهای مرکز (مانند آمریکا) وابسته بوده و نقش «پلیس منطقهای» را ایفا میکنند. از این منظر، اسرائیل به عنوان «سگ هار» آمریکا، ابزاری برای بیثباتسازی منطقه (مانند جنگ ۱۹۶۷) تلقی میشود و واقعگرایی نظامی نیز اسرائیل را پروکسی قدرت میبیند.
در حالی که اظهارات ونس بر شراکت تأکید دارد، برخی این روابط را در چارچوب «استعمار نوین» تحلیل میکنند، جایی که آمریکا از اسرائیل برای کنترل منابع نفتی منطقه بهره میبرد. این تحلیلها نشاندهنده عمق و پیچیدگی روابطی است که فراتر از منافع صرف سیاسی و نظامی است.
منبع: khabaronline_ir